جدول جو
جدول جو

معنی راست دست - جستجوی لغت در جدول جو

راست دست
(دَ)
که دست دور از انحنا و کجی دارد، آنکه دست راست و مستقیم دارد بی کجی و اعوجاج.
- اسب راست دست، اسبی که دست و پایش حالت استقامت و راستی دارد بی کجی و خمیدگی:
سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم
تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی.
منوچهری.
، مقابل چپ دست
لغت نامه دهخدا
راست دست
اليد اليمنى
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به عربی
راست دست
Righthanded
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به انگلیسی
راست دست
droitier
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به فرانسوی
راست دست
rechtshandig
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به هلندی
راست دست
rechtshändig
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به آلمانی
راست دست
правша
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به اوکراینی
راست دست
praworęczny
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به لهستانی
راست دست
右手的
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به چینی
راست دست
destro
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به پرتغالی
راست دست
destro
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
راست دست
diestro
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
راست دست
دائیں ہاتھ والا
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به اردو
راست دست
दाहिने हाथ का
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به هندی
راست دست
ডানহাতি
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به بنگالی
راست دست
ใช้มือขวา
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به تایلندی
راست دست
mtiifu kwa kulia
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به سواحیلی
راست دست
sağ el
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
راست دست
правша
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به روسی
راست دست
右利きの
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به ژاپنی
راست دست
ימני
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به عبری
راست دست
tangan kanan
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
راست دست
오른손잡이
تصویری از راست دست
تصویر راست دست
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست دل
تصویر راست دل
ساده دل، پاک دل، خوش قلب
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل:
کسی را ندیدم از ایران سپاه
بجز راست دل رستم نیکخواه.
فردوسی.
ازو پهلوان جست راه سخن
که ای راست دل گوژپشت کهن.
(گرشاسبنامه ص 96).
پشت خم راست دل بخدمت تو
همچو نون والقلم همه کمر است.
خاقانی.
و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
حالت راست دل. پاکدلی. صفا:
بر صید دل عاشق شاهین صفت و عاشق
در راست دلی با تو دارد صفت شاهین.
سوزنی.
، ساده دلی. رجوع به راست دل شود
لغت نامه دهخدا
حنیف، (منتهی الارب)، پاکدین، فرهودی
لغت نامه دهخدا
دور از خمیدگی، نهایت مستقیم و آخته، بی کجی، در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی، و در ترکیبات زیر بدین معانی آید:
- راست راست رفتن و برگشتن، برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن، زیربار کار و زحمتی نرفتن، و رجوع به راست راست گشتن شود،
- راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن، ول گشتن، تن بکاری ندادن، بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن، زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن، شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن، تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دو یا چند کس که سهم و قسمت شان از یک چیز مساوی و برابر باشد:
ندارد ز ما کس ز کس مال بیش
همه راست قسمیم در مال خویش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از راد دست
تصویر راد دست
دارای دستی بخشنده، گشاده دست
فرهنگ لغت هوشیار