که دست دور از انحنا و کجی دارد، آنکه دست راست و مستقیم دارد بی کجی و اعوجاج. - اسب راست دست، اسبی که دست و پایش حالت استقامت و راستی دارد بی کجی و خمیدگی: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. ، مقابل چپ دست
که دست دور از انحنا و کجی دارد، آنکه دست راست و مستقیم دارد بی کجی و اعوجاج. - اسب راست دست، اسبی که دست و پایش حالت استقامت و راستی دارد بی کجی و خمیدگی: سخت پای و ضخم ران و راست دست و گرد سم تیزگوش و پهن پشت و نرم چرم و خردموی. منوچهری. ، مقابل چپ دست
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
که دلی راست دارد. که دور از کجی و بددلی است. پاکدل: کسی را ندیدم از ایران سپاه بجز راست دل رستم نیکخواه. فردوسی. ازو پهلوان جست راه سخن که ای راست دل گوژپشت کهن. (گرشاسبنامه ص 96). پشت خم راست دل بخدمت تو همچو نون والقلم همه کمر است. خاقانی. و نجم الدین ابی جعفر احمد عمران که او را وزیر راست دل گفتندی. (جامع التواریخ رشیدی)، ساده دل: عبداﷲ (بن عباس علی) را گفت: تو مردی راست دلی و دلیر این کار بدلیری تباه خواهی کرد. (مجمل التواریخ والقصص). و ترک با ادب و عقل بود و راست دل. (مجمل التواریخ والقصص)
دور از خمیدگی، نهایت مستقیم و آخته، بی کجی، در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی، و در ترکیبات زیر بدین معانی آید: - راست راست رفتن و برگشتن، برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن، زیربار کار و زحمتی نرفتن، و رجوع به راست راست گشتن شود، - راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن، ول گشتن، تن بکاری ندادن، بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن، زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن، شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن، تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر
دور از خمیدگی، نهایت مستقیم و آخته، بی کجی، در تداول عامه بی پروا، بی اعتنا، آشکار، علنی، و در ترکیبات زیر بدین معانی آید: - راست راست رفتن و برگشتن، برای انجام دادن کاری سرسری و بدون دقت و اعتنا رفتن و بی نتیجه برگشتن، زیربار کار و زحمتی نرفتن، و رجوع به راست راست گشتن شود، - راست راست گشتن یا راست راست راه رفتن، ول گشتن، تن بکاری ندادن، بشغل و حرفه و پیشه ای نپرداختن، زیربارکار و زحمتی نرفتن و سربار دیگران شدن، شانه زیربارشغل و پیشه ای خم نکردن، تن به بیکاری و مفتخواری دادن با حالت غرور و تکبر